کسریکسری، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

عشق مامان

اولین برف

  وای کسری جونم امروز وقتی از خواب بلند شدم دیدم داره برف میاد سریع رفتم دوربین و برداشتم تا اولی برف زمستانی گل پسرم و عکس بگیرم بعد وقتی از خواب بلند شدی بردمت پیشه پنجره تا برف و ببینی  راستی کسری جونم امروز تو رو تو کالسکه ات گذاشتم انقدر دوست داشتی که دیگه پایین نیامدی که من و بابایی و مجبور کردی همش تو خانه تو رو دور بزنم تا بلاخره خوابت برد الهی بمیرم که هوا سرده نمیتونیم ببریمت بیرون کالسکه سواری قول میدم هر موقع هوا بهتر شد باهم بریم بیرون عزیزم.رتستی امشب خانه دایی جعفر مامان شام دعوتیم گلم ...
1 دی 1392

شب یلدا

کسری جونم دیروز رفتیم اتلیه واسه شب یلدا عکس گرفتیم عزیزم هر موقع عکسا حاظر شد اینجا برات میزام امروزم امدیم خانه پدربزرگ تا شب یلدا اینجا باشیم وباهم جشن بگیریم..اینم چندتا از عکسای امشب ...
1 دی 1392

لبخند

سلام جیگرم من دوباره اومدم  مادری این عکس و ساعت 5صبح ازت گرفتم اخه خیلی ناز خوابیده بودی ولی وقتی دوربین فلش زد سریع اخم کردی ببخشید گلم که صبح زود اذیتت کردم وقتی ساعت6:30صبح بلند شدی واسه شیر این عکسای خوشجل مشجل وازت گرفتم اخه داشتی برای مامانی میخندیدی کسرا گلی 3روزه دیگه دوماهت تموم میشه باورت میشه مامانی چه زود گذشت انگار همین دیروز بود که تو شکمم بودی و الان کنارم خوابیدی راستی باید بریم واکسن دوماهگیتم بزنیم خیلی میترسم واست که اذیت شی در ضمن باید 2روزه دیگه بریم واسه غربالگریت که انشاالله دیگه گوشت عفونت نداشته باشه گلم ...
1 دی 1392

دوماهگی

  کسری جونم دو ماهه شد هورا هورا عزیزه دلم امروز با بابا دوباره رفتیم مرکز غربالگری برای معاینه گوشت که موقع معاینه باید خواب باشی وقتی رفتیم توی ماشین خوابیدی ولی تا رسیدیم اونجا بیدار شدی که مامانی هر کاری کرد نتونست تو وروجک و بخوابونه که مجبور شدیم با بابایی بریم ماشین سواری که بلاخره توی ماشین خوابیدی و خانم دکتر تونست معاینه ات بکنه که الحمدالله هیچ مشگلی نداشتی بعد از اونجا رفتیم خونه بابابزرگ که از سر راهم کیک تولدت تو گرفتیم  ...
1 دی 1392

واکسن دوماهگی

        سلام جیگرمامان امروز با دایی کیکاووس رفتیم خانه بهداشت تا واکسن دوماهگیت و بزنیم .شیرمردم فقط موقع واکسن زدن کمی گریه کردی عزیزم بعدش ساکت شدی راستیوزنت 6/200شده بودوقد60سانت شده بود عزیزم وقتی رفتیم خونه مامان کبری و خاله الی هم اومدن اونجا تا پیشت باشن.سر ظهر بود که کمی بیقراری میکردی و کمی نق میزدی ولی با کمک استامینوفون خوابت میگرفت  وساکت میشدی .مامانم همش برات کمپرس یخ میزاشت عزیزم.ولی خدا رو شکر تب نکردی گلم ...
1 دی 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد